جدول جو
جدول جو

معنی تلخ عمر - جستجوی لغت در جدول جو

تلخ عمر
(تَ عُ)
تلخ عیش. آنکه به سختی و زحمت زندگانی می کند. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ تِ عُ مَ)
از آبادیهای زیارت خواسته رود. رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 128 و ترجمه وحید ص 171 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ عَ / عِ)
کنایه از کسی است که آزاری و مکروهی و مصیبتی از حوادث روزگار بدو رسیده باشد. (برهان) (آنندراج). کسی که مصیبتی از دنیا دیده باشد و حادثه ای به او رسیده باشد. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
کنایه از مدبر و بدبخت. (آنندراج) :
شهنشاه شکرریزان دهری
اگرچه شوربخت و تلخ بهری.
زلالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ عُ مَ)
مصری. وی در سال 1287 ه. ق. در ناحیۀ باجور مصر متولد شد و تحصیلات خود را در قاهره و انگلستان بپایان رساند و مشغول امور تعلیم و تربیت شد و بر اثر شرکتش در یک جنبش ملی، به رفح تبعید شد و پس از بازگشت بازرس وزارت فرهنگ گردید. ودر سال 1349 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست: هدایهالمدرس. و نیز در تألیف القراءه الرشیده شرکت داشت. (از معجم المؤلفین از الاعلام زرکلی ج 5 ص 132)
لغت نامه دهخدا
از مکان های واقع در روستای زیارت گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی